ین کدو با خنب پیوستست سخت
نی چو تو شاد آن کدوی نیکبخت
گفت طوبی من رآنی مصطفی
والذی یبصر لمن وجهی رای
چون چراغی نور شمعی را کشید
هر که دید آن را یقین آن شمع دید
همچنین تا صد چراغ ار نقل شد
دیدن آخر لقای اصل شد
خواه از نور پسین بستان تو آن
هیچ فرقی نیست خواه از شمع جان
خواه بین نور از چراغ آخرین
خواه بین نورش ز شمع غابرین
***
در تفسیر حدیث: کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها
گفت پیغامبر که نفحتهای حق
اندرین ایام میآرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را میخواست جان بخشید و رفت
نفحهٔ دیگر رسید آگاه باش
تا ازین هم وانمانی خواجهتاش
جان آتش یافت زان آتش کشی
جان مرده یافت در خود جنبشی
جان ناری یافت از وی انطفا
مرده پوشید از بقای او قبا
تازگی و جنبش طوبیست این
همچو جنبشهای خلقان نیست این
گر در افتد در زمین و آسمان
زهرههاشان آب گردد در زمان
خود ز بیم این دم بیمنتها
باز خوان فابین ان یحملنها
ورنه خود اشفقن منها چون بدی
گرنه از بیمش دل که خون شدی
دوش دیگر لون این میداد دست
لقمهٔ چندی درآمد ره ببست
بهر لقمه گشته لقمانی گرو
وقت لقمانست ای لقمه برو
از برای لقمهٔ این خارخار
از کف لقمان بیرون آرید خار
در کف او خار و سایهش نیز نیست
لیکتان از حرص آن تمییز نیست
خار دان آن را که خرما دیدهای
زانک بس نان کور و بس نادیدهای
جان لقمان که گلستان خداست
پای جانش خستهٔ خاری چراست
Tags: masnavi masnawi rumi آرامش ادب ادبیات ادبیات فارسی اسلام افغانستان الهام ایران بهشت بهشت دل بیدل تصوف تفسیر مثنوی تفسیر مثنوی معنوی حقیقت حکایت مثنوی حیدری وجودی خدا شناسی خراسان درس مثنوی دری دین دین اسلام ذوق راه وروش روم زبان فارسی سماع شاعر شعر شوق صوفی صوفیسم عاشق عاشقی عرفان عرفان اسلامی عشق فارسی فرهنگ فرهنگ اسلامی قصه مثنوی قونیه کتاب کتاب عشق کشف مثنوی معنوی مشاهده معنوی مولانا مولوی وجد